علی علی ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

علی کوچولو و خاطراتش

مادرانه

پسر عزیزم بي اراده ي خود پا در اين دنيا نهادي به خواست من ،به خواست پدرت من اما با ترديد و ترس و نگراني روبرو بودم ترديد و ترس از وظيفه ي سنگين نگران از فرداهاي تو واكنون كه تو هستي ما مسئوليم مسئوليم كه فراهم كنيم آنچه را كه نياز براي رشد توست مسئوليم كه هدايت كنيم تورا به سمت انسانيت مسئوليم كه مبادا آنگونه پرورش يابي كه نبايد و مسئوليم و مسئوليم و مسئول...   وتو پسرکم در اين دنيا، بياموز اصل هايي كه رنگ باخته اند بياموز محبت را، دوست داشتن را بياموز ساده زيستن را و بياموز آنچه تو را ...
29 مهر 1392

هوای دلم

خوشحالم اينجا و آرامشی كه در اين خانه برقرار است هميشه يه جايیست  برای نوشتن حرف‌ها و شيرين‌كاری‌های كودكانه تو، جاييست برای ثبت شيطنت‌هات ، خنده‌هايت و به ‌تصوير كشيدن عكس‌های معصومانه‌ات، اما خوشحالم که  اينجا و این خونه هست ،  برای نوشتن  دلتنگی‌های گاه و بیگاه يك مادر امروز دلم عجیب گرفته و دلتنگه دلم هوای مدینه را داره...دلتنگ کعبه ام ... دلم دو رکعت نماز در مسجدالنبی می خواهد... دلم هوای اشک و آه و ناله  در حیاط مسجدالنبی را دارد... دلم هوای آسمان آبیش را کرده... دلم حرم می خواهد... دلم لباس احرام می...
24 مهر 1392

بدون عنوان

  پسرکم حسابی بزرگ و البته شیطون شده ! پیش دبستانی رو مرتب و با عشق وعلاقه تمام میره . طوری که صبح زود با اولین صدا و گاهی هم قبل از من از خواب بیدار میشه و میگه مامان دیرم نشه    توی پیش دبستانی نقاشی و شعر و قصه دارن و من خدا رو شکر از پیش دبستانش بی نهایت راضیم. یه سری هم کتاب هوش و ریاضی و  علوم در حد سن خودشون دارن که اونا هم باهاشون کار میشه. علی این روزا فقط دنبال دوست پيدا كردنه و دوست داره یه عالمه دوست پیدا کنه ، ولی پسرم دوست پیدا کردن كار ساده اي نيست و زمان ميبره انشالله یه عالمه دوستای خوب و مهربون پیدا میکنی خدا رو شکر&nb...
22 مهر 1392

مسافرت طولانی +اول مهر

سلام علی جونم و دوستای گلم  قرار بود یه مسافرت دو هفته ای به اصفهان داشته باشیم ولی مسافرت ما یک ماه و نیم شد و توی این مدت ما خیلی دلتنگ بابایی و خونمون شده بودیم ولی خیلی بهمون خوش گذشت و این مدت که اصفهان بودیم روزای خیلی خوبی رو گذروندیم  و خاطرات خیلی خوبی برای ما ثبت شد که هیچ وقت این خاطرات رو فراموش نمیکنیم  بعد از یک ماه و نیم دیروز بعد از ظهر رسیدیم خونه و زندگی شیرین سه نفره ما به روال خودش ادامه پیدا کرد  واقعا که هیچ کجا خونه خود آدم نمیشه باغ غدیر اصفهان                 و اما اول مهر و یاد آوری خاطرات شیرین کودکی&...
9 مهر 1392

روزهای دوست داشتنی زندگی ما

سلام پسر گلم امروز دومین روزیه که شما از صبح تا ظهر پیش مامان نیستی و تا برگردی خونه من یه کم احساس تنهایی میکنم ولی تا یه ناهار خوشمزه واست آماده کنم و کمی خودمو سرگرم کنم دوباره بر میگردی خونه   خدا رو شکر امسال کلاست و مربی جدید رو خیلی دوست داری و خوشحال از اینکه دیگه بزرگ شدی و میری پیش دبستانی صبح زود از خواب پا میشی صبحانه میخوری و خیلی پر انرژی از خونه میری بیرون و دعای من پشت سرت اینه که سالم و سر حال به خونه برگردی         جوان تر که بودم عاشق پاییز بودم و زمستان به فصل تاهل که رسیدم علاقه ام به تابستان بیشتر شد و از سالی که باگرفتن بهترین و زیباترین هدیه ی زندگیم در خ...
9 مهر 1392
1